کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : علیرضا خاکساری     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : ترکیب بند    

انـگـار در بـهـشت خـدا پـا گـذاشـتـیـم            وقـتـی قـدم به مـجــلس آقـا گـذاشـتـیـم
در این حـسیـنیه شهدا صف کـشیده‌اند            اینجا مـقـدس است که ما پا گـذاشـتـیم


با وحـدت عـقـیـده به کـثرت رسیده‌ایم            اینجا بجای واژۀ “من”، “ما” گـذاشتیم
شور و شعور ناب حـسینی خویش را            در خـیـمـۀ عـزا به تـمـاشا گـذاشـتـیـم
زانو زدیم اگرچه در این روضه‌ها ولی            دل را مـیان کـرب وبـلا جا گـذاشـتـیم
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است            ما نیـز سر به دامن صحـرا گـذاشتـیـم
باز این چه رستخیز عظیم است”در حرم            گـویا قـدم به محـشر کـبری گـذاشـتـیم

امشب هر آنکه آمده مهمان مسلم است
حتی خود حـسین پریـشان مسـلم است

دلــداده‌ای بـخــاطــر دلــدار مــی‌رود            پیک امام ” و “محرم اسرار”می‌رود
تـرسی در او ز فـتـنـۀ إبن زیاد نیست            با غـیرت و شکـوه عـلی وار می‌رود
او نیز شیر بیشه‌ای از نسل هاشمی‌ست            تا قلب فـتـنـه “مـسـلـم کـرار “می‌رود
در یک نگاه کوفه ابوالفضل دیگری‌ست            با شـوکـت و جـلال عـلـمـدار می‌رود
مسـلم نـگـو بـیـا و بگـو مـیـثـم حـسین            آن میـثمی که خود به سر دار می‌رود
کوچه به کوچه شهر دو صد گونه فرقه را            در جـسـتـجـوی یـار فـداکـار مـی‌رود
مثل عموش خسته از اوضاع روزگار            مثـل عـمـوش دست به دیـوار می‌رود
بر دخـتـران آل عـلـی گـریـه می‌کـنـد            هر ساعـتی که بر سر بـازار می‌رود
مسلم اگرچه گرم نماز عـشای خویش            کـوفی سـراغ درهـم و دیـنـار می‌رود
خولی سراغ کعب نی و تازیـانه و            اشـعـث سراغ نـیـزۀ بـسـیـار مـی‌رود
تـیر سه شـعـبۀ دگـری می‌کـند شکـار            بـازار کـوفـه حـرمـله هـربار می‌رود
دارد سـنـان بـه شـهـر بـرای خـریـدن            سرنـیـزه‌ای شبـیه به مـسـمار می‌رود

با نام و یاد حضرت زهرا توان گرفت
بـالای بـام دار الـعـمـاره زبـان گـرفت

جز گریه بر غریبی تو راه چاره نیست            بر ظلـم‌های کوفه تـوان نـظاره نیست
از این به بعـد مـاه تـمام حـمـیـده باش            وقتی که آسمان شبش را ستاره نیست
دوم شهـید راه تـوأم، راضی‌ام حـسین            در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
جـز تـازیـانـه بر کـمر هر پـیاده و            جز تیغ تـیز بر کمر هر سواره نیست
این مسـلخی که دور و بر کوفه دیده‌ام            جای سپـیدی گـلوی شـیرخواره نیست
ایـنـجـا کـفـن برای تو پـیـدا نـمی‌شـود            جز بوریا برای تـنی پـاره پاره نیست
إرجع الی مدیـنه …پـدر مـادرم فـدات            إرجع الی مدینه …مجالی دوباره نیست

شرمـنـده‌ام که نـامـه نوشـتم بیا حسین
شرمـنده‌ام که نـامه نـوشـتم بیا حـسین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد! همانگونه که کتب: تاریخ الامم والملوک ۵ /۳۷۵؛ اللهوف ۴۰؛ مُثیرُالأحْزان ۱۱۲؛ الکامل فی‌التّاریخ۱۱ /۱۱۶؛ بحارالأنوار۴۴ /۳۳۸؛ منتهی‌الآمال ۳۶۵؛ نفس‌المهموم ۸۲؛ مقتل امام حسین ۱۵۳؛ مقتل مقرّم ۵۶؛ قمقام ۲۸۵؛ مقتل جامع ۱ /۴۸۴ ذکر شده است اولین شهید کربلا کسی به نام سلیمان معروف به ابارزین است که همزمان با مسلم بن عقیل نامۀ سیدالشهدا را برای اهالی بصره برد، ابن زیاد ملعون قبل از آنکه به کوفه بیاید در شهر بصره سلیمان را به شهادت رساند سپس به کوفه آمد.

اول شهـید راه تـوأم، راضی‌ام حـسین            در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

بیات زیر به دلیل مستند نبودن داستان شریح قاضی حذف شد

قاضی شریح خون تو را هم مباح خواند            جز حکم قتل صبر تو روی مناره نیست

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

مسلمم، دار و ندارم را به دار آویخـتند            کینه‌های بدر و خیبر را سرِ من ریختند
دوست و دشمن ز یک وعده بهم آمیختند            کوفه را با دِرهم و دینار بر انگـیخـتـند


بـشکـند دستم، نـوشـتـم نامـه: ای آقا بیا
ای فدایت جان من، جان علی کوفه میا

مُلک ری آمال کوفی شد، رها شد اهلبیت            از مدارِ زندگی هاشان، جدا شد اهلبیت
بعد از این بر غصه و غم مبتلا شد اهلبیت            من چگویم، تا قیامت در عزا شد اهلبیت

وای اگر پایت رسد در کوفه ای آقای من
خود ز بـالای قـنـاره بـشـنوی آوای من

یاورم با خون و جانم مکتبت را یا حسین            نـشـنـوم من نـالۀ زیر لبت را یا حـسین
آمدی! همره مـیـاور زینبت را یا حسین            شیرخواره طفلِ بی تاب و تبت را یاحسین

گر بپرسد، من چگویم در جواب فاطمه
ذبـح شد تـنهـا سـفـیـر انـقـلاب فـاطـمه

ذبح کردن کار آسانی است بین کوفیان            جای رهبر سیم و زر شد نور عینِ کوفیان
نیست شور انقلابی، شور و شین کوفیان            با تو اصلاً فـرقها دارد حسینِ کـوفـیان

میدهند اینجا به یک خلخال، شمشیرِ گِران
دیـنـشان دارد بهای گـوشـوارِ دخـتران

اهل دنـیایـند و خود فکـر قیامت نیستند            یـارِ کـفـارند و انصار امامت نـیـسـتـند
روز فتنه، فکر چیزی جز غرامت نیستند            ناسزا گـویـند و دارای کـرامت نیـسـتند

گر غریب افتد کسی، گودال اینجا می‌کنند

هر چه آید دستشان بر پیکر او می‌زنند

وای اگر افتد اسیری دستِ این نامردها            گریه را پاسخ دهند از خنده این بی‌دردها
وای بر حال یتـیـمان در کفِ ولگـردها            می‌تکانند از سرِ طفلان به سیلی، گَردها

زیر دست و پا بیفتد هر که بی‌بابا شود
دستِ جلادان بیـفـتد هر کسی تنها شود

وای از روزی که زینب با تو گردد روبرو            از نوک نیزه کنی با خواهر خود گفتگو
دخترت از روی ناقه در پی‌ات در جستجو            می‌کند با اشک، روی زخمی‌اش را شستشو

در همینجا دشمنت او را شماتت می‌کند
رأس تو قرآن چو خوانَد رفع تهمت می‌کند

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

پـسـر فــاطـمـه افـتـاده ز پـا یــاور تـو            پـیکـرم بـاد به قـربـان سـر و پیکـر تو

با تو اینـقـدر بگـویم که دگـر کـوفه میا            می‌زند مـوج؛ دورویی، نشود بـاور تو


کوچه‌هایش چقَدَر مثل مدینه تنگ است            بـود ذکـر لـب من نـام خـوش مـادر تو

جان زینب تو میا کاش ز ره برگـردی            بیـم دارم به اسـارت بـرود خـواهـر تو

بعد تو نیّت این کوفی بی دین این است            که بـریـزند به خـیـمـه به سرِ دختر تو

مـثـل تـسـبـیـح که پـاره شـود از هم آقا            ترسم آن است بریزد به زمین اکـبر تو

تــرس دارم بـخـنـدنـد بـه زانـو زدنـت            نـکـنـد تـا که بـبـیـنـند دو چـشـم تـر تو

خولی از بهر سرت نقشه کشیده برگرد            قصد دارد که به خورجین بگذارد سر تو

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا علیه‌السلام و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

قـصـد دارنـد بـخـنـدنـد به زانـو زدنت            قصد شان است ببـیـنـند دو چـشم تر تو

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : رسول عسگری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

مثل حال و روز تو بنگر پریشانم حسین            بی‌سر و سامانم و در کوفه حیرانم حسین

تشنگی از یک طرف دلواپسی از یک طرف            من برای اُمّ کـلـثـوم تو گـریانم حـسـین


جان من ناقابل است قربان دندان های تو            گـر امـانم را بریـده درد دنـدانم حـسین

نامه دادم؛ گر بیایی خون تو پای من است            آه الهـی بشکـند دسـتـم پـشـیـمانم حسین

روزگاری من سفیرت بودم و با اجر و قرب            روزگارم را بخوان حالا ز چشمانم حسین

یک شبه رأی همه برگشته و حالا ببین            خانۀ یک پیر زن؛ سرداب پنهانم حسین

کـوفه بـد تـا کـرده با آل عـلی از اولش            اینکه می‌گـویم نـیا فکـر جوانانم حسین

حق من این بوده که از مسلخ آویزان شوم؟            گیرم اصلا خارجی و نا مسلمانم حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت حفظ بیشتر شأن اهل بیت و انتقال بهتر معنای شعر تغییر داده شد.

مثل موهای پـریشانت پـریـشـانم حسین            بی‌سر و سامانم و در کوفه حیرانم حسین

بیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

یک شبه رأی همه برگشته و حالا ببین            خانۀ یک پیر زن؛ سردابه پنهانم حسین

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

روی بامِ قـتـلگـاهش؛ کـفـتـرِ نامـه‌برت            خواهشش این است، برگردی به شهر مادرت

کاش می‌شد نامـه‌ام آتش بگیرد بین راه            یا نه؛ پیکم گم شود؛ اصلا نیاید محضرت


نامه‌های خطّ کوفی را نخوان؛ آتش بزن            کاش می‌شد حرف‌هاشان را نمی‌شد باورت

دلخوشی‌های ربابت را ببین و رحم کن            زودتر برگـرد، تا زنده بمـاند اصغـرت

مردمِ شهر عـلی؛ نامِ عـلی را دشمن‌اند            رحـم کن بر قـدّ و بـالای عـلیِ اکـبرت

مشک‌هایت را حسابی پُر کن اینجا آب نیست            تا مـبادا آبـروی حضرت آب آورت

پنجه‌های گرگ‌ها را شانه دیدم؛ رحم کن            گنگ می‌گویم؛ زبانم لال؛ موی دخترت

چشم‌های مردم این شهر، خیلی بی‌حیاست            وای، می‌ترسم بیفـتد بر نگـاه خواهرت

لااقل خونم؛ سرم؛ دفع بلا می‌کرد، کاش            از تو و اهل و عیالت از تمام لشکـرت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا علیه‌السلام و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

سر به سر با مردم این شهر، نگذار و برو            نقشه‌ها دارند در سر؛ کارها هم با سرت

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

آه، بد جور مرا کوفه به هم ریخت حسین            همۀ شهر به یکباره سرم ریخت حسین

نیست پنهان ز تو، تنها شده‌ام در این شهر            باورم نیست که بی‌جا شده‌ام در این شهر


تو نبودی که ببـینی چه شبی سر کـردم            تا سحـر گـریه به تـنهایی حـیـدر کـردم

وای بـر من که به غـم صحـرا شـده‌ای            بـاورم نیست که تو یکّـه و تـنها شده‌ای

کاش اینجا نرسی، کوفه پر از نیرنگ است            کوچه‌هاشان همگی مثل مدینه تنگ است

رفته از کـف همه تاب و توانم چه کـنم            نامه دادم که بـیـا، دل نگـرانـم چه کـنم

نـگـرانـم نکـنـد زیـنـبـت ایـنـجـا بـرسـد            تو نباشی و خودش بی‌کس و تنها برسد

نگـرانم چه کـنـم، پـیـرهـنـت را بـردار            آه آقــای غــریــبـم کــفـنـت را بـــردار

چـند تا مـشک پُـر از آب بـیـاور حـتما            آه لـب تـشـنـه شـدم، آب نـدادنـد بـه من

کوفه در فکـر اسیرند چه بد خواهد شد            خیزران دست بگیرند چه بد خواهد شد

کـوفه از قهـقۀ حرمله‌ها سرمست است            کـمر قـتـلِ غـریبانۀ مهـمان بـسته است

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به جهت حفظ بیشتر شأن اهل بیت تغییر داده شد، به کار بردن عبارات و کلماتی همچون بیچاره، اواره و ... به هیچ وجه در شأن اهل بیت نیست و شایسته است توجه بیشتری در این خصوص داشته باشیم.

نیست پنهان ز تو، بیچاره شدم در این شهر            باورم نیست که آواره شدم در این شهر

بـاورم نیـست که آوارۀ صحـرا شـده‌ای            بـاورم نیست که تو یکّـه و تـنها شده‌ای

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا علیه‌السلام و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

وعـده زیـور و خـلخـال به هم می‌دادند            وعـده غـارت گـودال بـه هـم مـی‌دادنـد

چـقدَر نقشه شوم است که در سر دارند            نکـنـد دخـتـرکـان مـعـجـر نـو بـردارند

مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفتعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مثنوی

ای تـن و جـانـت سـپـر هـر بـلا            کـوفـۀ تـو قـطـعـه‌ای از کــربـلا

یک‌تـنه خود بر سپـهـی غـالـبـی            نـجـل عــقــیـل بـن ابـی‌طـالــبـی


ای ز تـــمــام شــهــدا پــیـش‌تــر            وصف تو از بـیـنـش ما بـیـشـتر

پـیـش‌تـر از لــیــلـۀ مــیــلاد تــو            بـوده رســول دو ســرا، یـاد تـو

واقـف اســرار خــدای جــلــیــل            وصف تو را گـفـته برای عـقـیل

بـر پــسـر فـاطــمـه دل بـاخـتـی            بـا غـم او سـوخـتـی و سـاخـتـی

غـربـت تـو بـار غــم کــوچـه‌هـا            »سعی» تو در پیچ و خم کوچه‌ها

آهِ تــو در ســیــنــۀ دیــوار بــود            اشـک تـو وقـف قــدم یــار بــود

کوفه چه بی‌عار و چه بی‌درد بود            بین همه پـیرزنی «مرد» بود...

بخت به وی کرد خطاب این‌چنین:            طـوعـه به مـردانگـی‌ات آفرین!

وجه خـدا شمع شـبـسـتان توست            جان حسین است که مهمان توست

اشک شـده مـونـس تـنـهـایـی‌اش            خـون چـکـد از دیـدۀ دریـایی‌اش

دیـده بـه مـکـه دل شـب دوخـتـه            سـوخـتـه و سوخـتـه و سـوخـتـه

گـشـته تـپـش‌های دلـش یا حسین            زمـزمه دارد دل شب با حـسین:

ای بـه شـرف فـوق خـلـیـل خـدا            ای به مـنـای‌ت سـر و جـانم فـدا

حـرمـلـه با تـیـر کـشـد انـتـظـار            تـیـر کـجـا و گـلـوی شـیـرخوار

تــیــر کـجــا و دل افــروخــتـــه            تـیـر کـجــا و گـلــوی سـوخـتــه

کـوفه مـحـل همه نـیـرنگ‌هاست            دسته‌گـل سنگ‌دلان سنگ‌هاست

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

به زیر تیغم و این آخرین سلام من است            سلام من به حسینی که او امام من است

سـلام مـن بـه مــرادم بـه سـیــدالـشـهـدا            که مـقـتـدای من و شاهـد قـیـام من است


حسین! ای شده موسی به حرمت تو کلیم            که شور عشق تو شیرینی کلام من است

چگونه صبر کنم در غـیاب حضرت تو            که بی‌حضور تو این زندگی حرام من است

اگرچه دورم از آن آستان، دلم با توست            که ذکر خیر تو کار علی‌الـدّوام من است

غروبم از غم غربت اگر چه لبریز است            خوشم که عطر وصال تو در مشام من است

مـرا بـه مـژدۀ دیـدار تو امـیـدی نـیـست            غــم جـدایـی تـو هـمـدم مـدام مـن اسـت

مگر که شهد شهـادت به جام من ریزند            که در فراق تو چندی‌ست تلخ، کام من است

به راه عـشق تو من دومـین فـدایـی‌ام و            سفیر خاص توأم، این صدای عام من است

به مـتن دفـتـر فـضـل مـجـاهـدان بـنگـر            که در وفای تو سرلوحه‌اش به نام من است

تـویی مــنـادی صـوت عــدالـت انـسـان            که بازتـاب تو، فـریـاد نـاتـمام من است

چراغ زنـدگـی من عـقـیده است و جهاد            حسینی‌ام من و این مذهب و مرام من است

وجـود پـاک تو را چـشـم زخـم تا نـرسد            دعا به حضرت تو کار صبح و شام من است

مباش راهی کوفه به شوق دعوت خلق!            در آخرین نفس این آخرین پیام من است

بگـو که شـهـد شـهـادت مـرا گـوارا بـاد            در این محیط که زهر ستم به جام من است

خوشم که بر سر عشقت سرم رود بر باد            سـر بـریـدۀ مـن پـرچـم قـیـام مـن اسـت

من این چکامه سرودم که مسلم بن عقیل            ز روی لطف بگوید «شفق» غلام من است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد! همانگونه که کتب: تاریخ الامم والملوک ۵ /۳۷۵؛ اللهوف ۴۰؛ مُثیرُالأحْزان ۱۱۲؛ الکامل فی‌التّاریخ۱۱ /۱۱۶؛ بحارالأنوار۴۴ /۳۳۸؛ منتهی‌الآمال ۳۶۵؛ نفس‌المهموم ۸۲؛ مقتل امام حسین ۱۵۳؛ مقتل مقرّم ۵۶؛ قمقام ۲۸۵؛ مقتل جامع ۱ /۴۸۴ ذکر شده است اولین شهید کربلا کسی به نام سلیمان معروف به ابارزین است که همزمان با مسلم بن عقیل نامۀ سیدالشهدا را برای اهالی بصره برد، ابن زیاد ملعون قبل از آنکه به کوفه بیاید در شهر بصره سلیمان را به شهادت رساند سپس به کوفه آمد.

به راه عـشق، نـخـسـتـین فـدایی تو مـنم            سفیر خاص توأم، این صدای عام من است

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثنوی

سیـر و سـلـوک من شـده آواره بـودن            بی "چاره" بودن با وجود چاره بودن

هرکس کـسی دارد ولیکـن من نـدارم            کاری به جـز ذکر و دعا کردن ندارم


من دوست دارم کوچه‌گرد شب شدن را            شـب تا سحـر دلـواپس زینب شدن را

رفـتـنـد اما یک نـفـر دورو بـرم بـود            آن یک نفـر هـم سـایۀ پشت سـرم بود

گـشـتم ولی این شـهـر پـروانـه نـدارد            انـگـار جز طـوعه کـسی خـانه ندارد

این شهر بی‌درد است، یک زن اهل درد است            طوعه پناهم داد، خیلی طوعه مرد است

چه مـردم نـامـهـربـانی داشـت کـوفـه            ای کـاش ده تا مثل هـانی داشت کوفه

در کوفه دیگر حرمت مهمان شکسته            بین از سفـیر تو چسان دندان شکسته

ایـنـجـا وفــا دارد، وفـاهـای دروغـی            بـازار هـم دارد، چه بـازار شـلـوغی!

بازار، دنـبـال وفـا رفـتم، جـفـا داشت            اما خـدا را شـکـر دیـدم بـوریا داشت

حالا که دسـتـم بـسـته شـد یـاد عـلی‌ام            مـعـلـوم شـد امــروز دامــاد عــلــی‌ام

از بـام نـه از چـشـمـشان افـتادم آخـر            دیدی چه کاری دست زینب دادم آخر!

مـانـنـد قـربـانی تـنـم را مـی‌کـشـیـدنـد            دست مرا بسـتـند و از پـا می‌کـشـیدند

می‌خـواستم خـونم به پای رب بریـزد            گـل در مسـیـر محـمـل زینب بـریـزد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر جهت انطباق بیشتر با روایت معتبر تغییر داده شد.

هرکس کـسی دارد ولیکـن من نـدارم            کاری به جـز زانـو بغـل کردن ندارم

بیت زیر جهت انطباق بیشتر با روایت معتبر و پرهیز از اغراق گویی تغییر داده شد

در کوفه دیگر حرمت مهمان شکسته            این چند روز آنـقـدرها دنـدان شکسته

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد.

گفتم سرم را طوعه می‌گیرد به دامان            اما سرم را کـوفـیـان دادند به طـفلان

شهادت مسلم بن عقیل علیه‌السلام

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

کوفه با مردان خیلی مرد، بد تا می‌کند            با حسینت بی برو برگـرد، بد تا می‌کند

آی مسلم دردهایت را به نا اهلان مگو            کوفه با مـردان اهل درد بـد تـا می‌کـند


بعد حیدر گرمی از دلهای مردم رفته است            کوفه از وقتی که شد دلسرد، بد تا می‌کند

نخل میثم را ببین و بعد لب وا کن که شهر            با کسی که لب به حق وا کرد، بد تا می‌کند

جرم‌ هانی از تو گفتن بود، این شهر فریب            با کسی که از تو نام آورد، بد تا می‌کند

با تـو بـد تا کـرد دنـیا، مطـمئـنم تا ابـد            با دل ما غصه‌ات ای مرد، بد تا می‌کند

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : عبدالحسین میرزائی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

عشق تو را به قیمت جان می‌خرم حسین            بـالای دار نـام تـو را می‌بـرم حـسـین
با دست بـسته و لب پاره به روی دار            کـوفـه مـیـا شده سـخـن آخـرم حـسـین


گـفـتم سـر تو باد سـلامت به کـوچه‌ها            هرچه زدند سنگ جـفا بر سرم حسین
از آن هـمه سـپـاه دل شـب کـسی نـشد            یک تن به غیر پـیر زنی یاورم حسین
خـواهـی اگر به کـوفـه بـیایی بـیا ولی            هـمراه خود مـیار تو اهل حـرم حسین
ترسم که حتک حرمت زینب شود میا            اینجا که بوده خواهر تو محترم حسین
دادنـد آب گرچه به لب های خشک من            در فکـر تـشـنگی عـلی اصغرم حسین
رأسم بریده‌ گرچه شده و سوی شام رفت            شـکـر خـدا نـدیـد دگـر دخـتـرم حسین
در فکـر سـم اسب و تن بـی‌سـر تـوأم            در کـوچه‌ها کـشـند اگر پیکـرم حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت انطباق بیشتر با اصل روایات معتبر تغییر داده شد.

رأس بـریـده‌ام بـه سـر نـیـزه‌هـا زدنـد            شـکـر خـدا نـدـید دگـر دخـتـرم حسین

مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

کوفه چه شد که بوی غریبی به خود گرفت            پیمان شکست و رنگ فریبی به خود گرفت

ایمان خلق، حال عجیبی به خود گرفت            بال فرازشان چه نشیبی به خود گرفت


این حرف تلخ، سرخط اخبار کوفه شد

مسـلم غـریب ماند و گرفـتار کوفه شد

هجده هزار نامه؟! کسی محضرش نماند            بعد از نماز هـیچ کسی در برش نماند

نفرین به هرکه آمد و پشت سرش نماند            اصلا چه شد که هیچ کسی یاورش نماند؟!

این‌ها که لاف عشق علی می‌زدند و بس!

حرف از جهاد پای ولی می‌زدند و بس!

لعنت به هرکسی که به قولش وفا نکرد            از غربت حسین و سفـیرش حیا نکرد

در را به روی مـسـلـم آزاده وا نکـرد            اجـر سـفـیـر خـون خـدا را ادا نـکـرد

حتی کسی نخواست به او آب و نان دهد

یک پیرزن مگر که به مسلم امان دهد

فـریاد یا عـلـی زد و رو به سپـاه کرد            کوفه دوباره رزم عـلی را نـگـاه کرد

هرکس رسید روبه رویش اشتباه کرد            با زور بازویش همه را زابه راه کرد

پـیکـار می‌کـنـند، حریـفـش نـمی‌شوند

هر کار می‌کـنـند، حریفـش نمی‌شـوند

آخر به خدعه خسته و بی‌حال، اسیر شد            در آن همه شلوغی و جنجال اسیر شد

تـشـنـه میـان گـودی گـودال اسـیر شد            یاد رباب و زینب و اطـفـال اسیـر شد

این از تـمـام غُـصه حکایت کند فـقـط

بـایـد به ابن سـعـد وصیت کـنـد فـقـط

خیره به سوی محمل ماه و ستاره بود            گـریان یـار بر روی دارالـعـماره بود

تا آخرین نفـس پی یک راه چـاره بود            دلواپـس رباب و غـم شیـرخـواره بود

جانم فـدای آن لب و دنـدان خـونی‌اش

شد یا حـسیـن زمـزمـه‌های درونی‌اش

آمد تـنـش بدون سـر از آسـمـان فرود            پا می‌کـشید روی زمین با همه وجـود

مثل حسین هیچ کسی محـضرش نبود            تا روز حشر بر بدنش رحمت و درود

جسمش به روی خاک شکسته شکسته شد

رأسـش روی بلـندی دروازه بسته شد

با این همه کـسی بـدنـش را نـمی‌درید            دیگر کـسی محـاسن او را نمی‌کـشـید

بر سینه‌اش چه خوب که اسبی نمی‌دوید            اصلا چه خوب شد به خدا دخترش ندید

پـای کـسی به صـورت او آشـنـا شود

جسمش به روی خاک بیابان رها شود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت حفظ بیشتر شأن مسلم بن عقیل تغییر داده شد

در را به روی مـسـلم آواره وا نکـرد            اجـر سـفـیـر خـون خـدا را ادا نـکـرد

زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

حاضرم غربت ببـینم بیـشتر اما تو نه            دربه در باشم دراین کوه و کمر اما تو نه

حاضرم بین صدای طبـل‌های کوفـیان            محتضر باشم من از داغ پسر اما تو نه


حاضرم وقتی سرم خورجین به خورجین میرود            در تـنور خانه باشم تا سحر اما تو نه

حاضرم وقتی که در بازار کوفه غلغله ست            داغ ناموسی ببـیـنم بر جگـر اما تو نه

حاضرم صد اسب از روی تن من رد شوند            پیکرم در خاک باشد بی‌سپر اما تو نه

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع تنور خولی مستند نبوده و مغایر روایات معتبر است؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج حیاط و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

حاضرم وقتی سرم خورجین به خورجین میرود            در تـنور خانه باشم تا سحر اما تو نه

مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

کوفی چه پست و کوفه عجب بی‌وفا شده            مهـمـان کوفه در به در کـوچه‌ها شده

درهای خانه‌ها به رویش بسته شد، ولی            درهـای درد و غـصه و اندوه وا شده


تا بنگرد ز مکه به سربازی‌اش حسین            بـالای بـام، از تـن او ســر جـدا شـده

طـوعه! سر تو باد سـلامت، بیا بـبـین            لب تـشـنه میـهـمان عـزیزت فـدا شده

هانی کجـاست تا نگـرد بین کـوچـه‌ها            مهـمـان او تـنـش سپـر سـنگ‌ها شـده

آتش به فـرق مـسـلم مظـلـوم ریخـتـند            اینگونه احـتـرام ز مهـمـان کجا شده؟

باید گریست بر دو عـزادار کوچکـش            زندان کوفه قـسمت صاحب عزا شده

ای دوستان به دخـتر مسلم خـبر دهید            گـوئـید کـوفـه بر پـدرت کـربـلا شـده

با آنکه شد کـشیـده تـنـش بین کوچه‌ها            قـبـرش به کـوفه کـعـبه اهـل ولا شده

تا اشک‌ها به ماتم او سیل خـون شود            )میثم( ز سوز سینه مصیبت سرا شده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر اگر اشاره به همراهی فرزندان مسلم با او در شهر کوفه باشد صحیح نیست زیرا همراه بودن فرزندان مسلم بن عقیل با وی مستند نبوده و در منابع و مقاتل معتبر نیامده است و مغایر روایات معتبر است چنانچه شیخ صدوق در امالی مجلس ۱۹ ص ۱۴۳، علامه مجلسی در بحارالأنوار جلد ۴۵ صفحه ۱۰۰ ، شیخ عباس قمی در نفس المهموم ص ۱۳۲ و منتهی الآمال ج ۲ ص ۷۴۶، مقتل جامع ج ۲ ص ۶۴۰ و دیگر کتب معتبر آمده است این دو کودک پس از شهادت سیدالشهدا در کربلا به اسارت درآمدند و ابن زیاد دستور داد آنها را در زندان کوفه نگاه دارند.

باید گریست بر دو عـزادار کوچکـش            زندان کوفه قـسمت صاحب عزا شده

مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام

شاعر : امیرحسین آکار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

در شهر کسی نیست عـزادار نباشد            مَحرم نشود چـشم گر آب دار نباشد

بی نام تو هرگز گرهی واشدنی نیست            با روضه تو معـجـزه دشوار نباشد


در حلقۀ زنجیر تو نوکر شدنی نیست            هرکس که در این ماه گرفتار نباشد

قدر دو کلاف اشک نوشتم که بگویم            اربـاب بـعـید ست خـریـدار نـبـاشد

هر جای جهـان سفره‌ای افتاد ندیدم            دست پـسر فـاطـمه در کـار نـباشـد

گاهی ته یک چاه خودش اول راه ست            یـوسف نـشود تا سـر بـازار نـباشد

گـفـتم سر بازار دلـم رفت به کـوفه            مسـلـم به چه امـیـد سـرِ دار نبـاشد

جایی که همه در پی خلخال یتیم‌اند            جــای نـــوۀ حــیــدر کـرّار نـبـاشـد

امکان لگد برتن و پهلو و کمر هست            حتی اگـر اینجـا در و دیـوار نـباشد

شیطان سر انگشت سنان معجزه دارد            مردی که سه شعبه بزند جایزه دارد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر جهت انتقال بهتر معنای شعر تغییر داده شد زیرا تار بودن اشک نشانگر اشک دار بودن چشم نیست!!

در شهر کسی نیست عـزادار نباشد            مَـحـرم نشود چـشـم اگر تـار نباشد

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا عليه‌السلام و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند.جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

با اینهمه آهنگـر مشغول سه شعـبه            مسلـم چه کند فکـر عـلـمـدار نباشد

بیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید.

امکان لگد برتن و پهلو کمر هست            حتی اگـر اینجـا در و دیـوار نـباشد

زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلن مفعول فاعلن قالب شعر : مسمط

در کـوچه بی‌کـس و، تـنها روانه‌ام            در اوج غـربت است، سیر شبانه‌ام

در کـوفـه یـاد تـو، مــاه یـگــانــه‌ام            این شـهـر بـی‌حـیـا، شـد آشـیـانـه‌ام


هـر دم کـنـم نـدا، کـوفـه میا حسین

درهای خـانه را، بر من بـبـسـته‌اند            از آل مصطفی، حرمت شکـسته‌اند
از بهر قـتـل من، هر سو نشسته‌اند            سر رشـتۀ ولا، از خود گـسـسته‌اند
ای پـور مرتـضی، کوفه میا حسین

من وارث عـلـی، در کـوفـۀ غــمـم            بی‌یاور و غریب، در شهـر مـاتـمم
مـعـنـای بی‌کـسی، در اهل عـالـمـم            گـردیـده یـا حـسـیـن، ذکـر دمـادمـم
ای عـشـق اولـیـا، کـوفه میا حـسین

مردی نبود و من، مهـمان یک زنم            شب طی شد و رسید، پایان مانـدنم
دیدم پس از نـمـاز، در بین دشـمـنم            تـیـر و سنان بُوَد، گـل های گـلـشنم
با تو کـنـم نـوا، کـوفـه میا حـسـیـن

من یک تـنه به یک، لشکـر برابرم            شهری ز دشمنان، شوریده بر سرم
هرگز نشد حریف، آن خصم کافرم            دشمن به مکر خود، بگرفته پیکرم
ای مـظـهـر خـدا، کوفه میا حـسـین

اکنون به روی بام، بـنـمـا نـظاره‌ام            سـوسـوی یـاد تـو، بـاشـد سـتـاره‌ام
مـن کُــشـتـۀ تـو بـر، دارالامــاره‌ام            بـشـنـو به نالـه این، ذکـر دوبـاره‌ام
بـنـگـر سـر مـرا، کـوفه میا حـسین

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : مصطفی هاشمی نسب نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

از ســرِ دار بـه دلــدار نـگـاهـی دارد            آه این مرد چه چـشمان پُـر آهـی دارد

زیر لب زمزمه دارد که گرفـتار شدم            به ره مکـه هـر از گـاه نگـاهـی دارد


مثل حیدر دلش از کوفه به درد آمده است            روی بام است ولی میل به چاهی دارد

با لب پُر ترکش غـرق تـمـنا می‌گفت:            سخن آخـر من، سوی تو راهی دارد؟

همۀ حرف من این است میا کوفه حسین            کوفـه بهـر تـو خـیـالات تـبـاهی دارد

تو به همراه خودت اهل و عیالی داری            کوفه امـا سـر راه تو، سـپــاهـی دارد

بیـشـتر از هـمه دلـواپس زینب هـستم            بـیـن این قـوم مـپـنـدار پـنــاهـی دارد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

همه بهر علی اصغر پی تیر سه پرند            یک نفر نیست بگوید چه گناهی دارد؟

قصد دارند عزیزان تو را خوار کنند            پس نیا، که حَرمت عزت وجاهی دارد

زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

تن بی‌سر شده چون بیکس و بی‌یار شود            بـازى دسـت اراذل ســر بـازار شـود

تـرسم این است بـلایى که سر من آمد            بین گـودال سرِ جـسم تو تکـرار شود


من ندیدم سرِ خونى نشده در این شهر            کـودک و پـیر کسى وارد دربار شود
سـنـگ از بـام کُـنـد کـار عـمـود آهـن            همه سرها به خـدا مثل عـلـمـدار شود
سر هر کوچه کمى از بدنم ریخته است            خـاک راه پــسـر حـیــدر کـرار شـود
سر دروازه حـسین منـتظرات می‌مانم            تا که اى نیـزه نشین لحظۀ دیدار شود
حـنـجــر پـاره شـده ارثـیـه پـهـلـو شد            نوک نیزه اثرش چون نوک مسمار شود

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و عدم رعایت شأن اهل بیت حذف شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید. در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد 1ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق و عربستان بسیاری این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است 2ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟  پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

پوشیه چادر و خـلخال، الـنگو معـجر            هـمـه را کـوفـۀ نـامـرد خریـدار شود

سر بر نیزه و سنگ و چقدر چشم چران            دخـتران فـاطمه بد جـور گرفتار شود

زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

ز درد غربت تو شهر،غرق آهم شد            نگـاه گـرمِ تو از دور در نگاهم شد

همین که نام تو بُردم شکست دندانم            سـلام دادم و تـنها هـمین گـناهم شد


چه زود مـردم کـوفه عـمارتم دادند            بلـند مرتبه قصری که قـتلگـاهم شد

وفـای امّت کوفی نماز مغـرب بود            عـشا نـیامده این قـوم سـدّ راهـم شد
فریب مردم پیمان شکن نباید خورد            میا که بیعـت نامـردمان سـپاهم شد
تمام شهـر مرا از امان خود راندند            به غیر خانۀ طوعه که سرپناهم شد
چه سخت غربت شب را به روز آوردم            زلال صورت ماهت،هلال ماهم شد
به این امید که گودال، قسمتت نشود            به کوچه‌ای ته گودال، حربگاهم شد
تـنـم قـنـاره قـصـابـخـانـه‌هـا را دیـد            گمان کنم که همین با تو وعدگاهم شد
از این اراذل و اوباش هرچه می‌آید            زمـان هـرزگـی دشـمـن تـبـاهم شد
قسم به چادر زینب میا به کوفه حسین            و بی‌حیاتر از این خصمِ روسیاهم شد
ترا به فـاطمه سوگـند سیدی برگرد            ببین که نیزۀ غربت چو تکیه گاهم شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل انطباق با روایات معتبر تغییر داده شد زیرا همانگونه که در تمام کتب مقاتل معتبر آمده است سر حضرت مسلم به شام ارسال شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

سرم قـنـاره قـصـابـخـانـه‌ها را دیـد            گمان کنم که همین با تو وعدگاهم شد

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند.

سخن ز کشتن و تمرین سر بریدن بود            و شـاهـد سخـنـی نـاسـزا الـه‌هم شد
ز گوشوار و گـلـوبند حـرفها دارند            که وقت غارت معجر دگر فراهم شد

بیت زیر به دلیل عدم رعایت قافیه که رکن اصلی شعر است تغییر داده شد، همانگونه که قبلا متذکر شده ایم ضمایر متصل جزء حروف روی قافیه نیست لذا کلمۀ «مرهم» با کلمات « سپاه، حربگاه، نگاه، روسیاه، تباه و ...» هم قافیه نیست!!

ترا به فـاطمه سوگـند سیدی برگرد            که زخم سینه زهرا بدون مرهم شد

زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : امیر علوی زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

کوفه همان شهری که مسلم کوچه گردش بود           کوفه همان شهری که تنها طوعه مردش بود

یک پـیـر زن تـنهـا پـنـاه نالـه‌هایم بود           خون دل و اشکِ بصر تنها غذایم بود


ایـنـهـا فـقـط آقـا بــیـا آقـا بــیـا کـردند           بیعت شکـستـند و مرا تنها رها کردند

شهـر ریـا و فـتـنـه و عـیـاش ها کوفه           پُر گـشته از ولگـردها کلاش ها کوفه

چیزی که من دیدم ریا و بی‌حیایی بود           ظاهر خـدایی بود باطن بی‌خدایی بود

گـفـتم بیا آقا سـفـیـرت را حلالـش کن           نعـم الامیری و اسیرت را حلالش کن

دیگر رسیده جان من بر لب پـشـیمانم           آقا به جان خـواهرت زینب پـشـیـمانم

آقا به جـان مـادرت جـان عـمـوی من           بـرگـشـتـنت گـشـتـه تـمام آرزوی من

برگرد تا روی سرِ خود سایبان داری           تا یک قمر دور و بر این کاروان داری

مـسـلم فـدای قامت اکـبـر شود برگرد           زود است آهوی حرم بی‌سر شود برگرد

اینجا کسی فکر تو و نیلوفرانت نیست           اینجا بجز شمشیر چیزی میزبانت نیست

بی‌سـر شـدن پـای تو آقـا آرزویـم بود           در لحظۀ آخر دو چشمت روبرویم بود

من از سـر دارالامـاره داد خواهم زد           تنها فـقـط اسم تو را فـریاد خواهم زد

تـقـدیـر مسلم تـشـنـگی بود و لب پاره           سـر بـر در دارالامــاره تـن به قـنـاره

: امتیاز
نقد و بررسی

برگرد تا روی سرِت خود سایبان داری          تا یک قمر دور و بر این کاروان داری

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند.جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

دیدم که در شب لشگر اوباش ها مستند           حرف از سر عباس بود و شرط می‌بستند

حرف از گلوی اصغر و تیر و کمان هم بود           در پشت بامی سنگ در دست زنان هم بود

حرف ازطلا و درهم و سوغات زیور هست           خورجین برای بردن و آوردن سر هست

این مردها از غارت معجر نمی‌ترسند           از غارت خـلخـال از دختر نمی‌ترسند

زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

گریه‌هایم می‌شود از شـرمساری بیشتر           هر دقـیقه می‌شود این بی‌قـراری بیشتر

جای این زخم زبان ای کاش تنها می‌زدند           طعنه از هر تیغ دارد زخم کاری بیشتر


هرچه سنگین می‌شود بار خجالت در دلم           می‌شـود بـاریـدن ابـر بـهـاری بـیـشـتر

بیشتر در کوچه سنگش می‌زنند این بام‌ها           هرچه می‌آید به کوفه صوت قاری بیشتر

هر قَـدر من نا امیـدم در میان شهر غـم           حـرمـلـه دارد ولی امـیـدواری بـیـشـتر

خارِ در چشمم اگر چه تیغ هاشان شد ولی           از سه شعبه می‌رود بر چشم خاری بیشتر

گرچه در دارالعماره خون من را ریختند           از سرم هر کوچه دارد یادگاری بیشتر

از اسیری خودم در کوفه فهمیدم حسین           می‌کشند اینجا عزیزان را به خواری بیشتر

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد

گوشواره گرچه دارد دخـتر شهـر طمع           از پدر می‌خواهد اما گـوشواری بیشتر